فدک و فاطمه 1
فاطمه شهیده س
مظلومیت حضرت فاطمه زهرا س

 

 
مشورت و اقدام غاصبين پس از نامه‏ي اميرالمؤمنين
بحار الانوار: ج 29 ص 140.
جزر و مد برخوردهاي مردم با امواج حوادث متغير بود. لذا در شرايطي که اوضاع تغيير مي‏کرد، غاصبين براي ترميم گذشته‏ها مردم را جمع مي‏کردند و سخناني برايشان مطرح مي‏کردند که گاهي تير تهديد را در هدف داشت و گاهي تقديم لقمه‏ي لذيذي بود.
 
سخنراني ابوبکر درباره‏ي توافق مردم بر غصب فدک
پس از نامه‏ي اميرالمؤمنين عليه‏السلام به ابوبکر درباره‏ي فدک ، دستور داده شد تا مردم جمع شوند و ابوبکر برايشان سخنراني کرد و ضمن آن اقدامات خود را به اتفاق و توافق مردم نسبت داد و چنين گفت:
اي مهاجرين و انصار، مي‏دانيد که من درباره‏ي باغهاي فدک بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله با شما مشورت کردم و شما گفتيد: «پيامبران ارث نمي‏گذارند، و اين اموال (فدک) بايد به غنيمت‏ها اضافه شود و درآمد آن در اسب و اسلحه و جهاد و مرز داري مصرف شود». ما هم اين نظر شما را به اجرا گذاشتيم، ولي مدعي آن اين مطلب را نمي‏پذيرد.
 
 
ترس از مالک فدک
اين مدعي فدک است که مي‏ترساند و تهديد مي‏کند و به جان پيامبرش قسم ياد مي‏کند که آنرا با خون کشنده بيالايد.
بخدا قسم من خلافت را باز پس دادم ولي مورد قبول واقع نشد، و خود را از آن عزل نمودم ولي استعفاي من پذيرفته نشد!! همه‏ي اينها براي احتراز از کراهت فرزند ابوطالب و فرار از درگيري با او بود. مرا با فرزند ابوطالب چه کار است؟ آيا کسي با او به منازعه پرداخته که بر او غالب شود؟!
 
دلگرمي غاصب فدک
 
عمر که احساس ضعف در سخنان ابوبکر را بخوبي متوجه شده بود در مجلس مشورت به او گفت: تو فقط اينگونه سخن مي‏گويي. تو فرزند کسي هستي که در جنگها پيشتاز نبوده، و در خشکسالي با سخاوت نبوده است. سبحان اللَّه! چه قلب وحشت زده‏اي پيدا کرده‏اي و نفست بي‏تحمل شده است؟
من براي تو ظرف آبي گوارا آماده ساختم تا بنوشي، ولي تو اصرار داري که بر همان تشنگي بماني. من گردنهاي عرب را براي تو خم کردم، و حکومت شوري را برايت تثبيت نمودم. اگر چنين نبود پسر ابوطالب استخوانهايت را آرد مي‏کرد! خدا را سپاس کن بر اينکه من در کنار تو هستم، چرا که هرکس بر منبر پيامبر بالا رود سزاوار است بار ديگر خدا را شکر کند!!
 
تعريض به اميرالمؤمنين مدافع فدک
 
سپس عمر گفت: اين علي بن ابي‏طالب همچون صخره‏اي است که آب از آن بيرون نمي‏آيد مگر پس از شکستن آن، و همچون مار خوش خط و خالي است که جز از طريق غير عادي پاسخ نمي‏دهد! و درخت تلخي است که اگر همه‏ي آنرا با عسل بيالايند جز ثمره‏ي تلخ نخواهد داد!!! او بزرگان قريش را کشته و نابودشان کرده و بر همه‏ي آنان ننگ و عار باقي گذاشته و آنان را مفتضح کرده است.
آرام باش و صاعقه‏هاي او تو را گول نزند و رعدهاي او تو را نترساند. من درِ خانه‏ي او را مي‏بندم قبل از آنکه درِ خانه‏ي تو را ببندد!
 
  
علت سکوت اميرالمؤمنين از زبان غاصب
 
ابوبکر گفت: اي عمر، تو را بخدا سوگند مي‏دهم که مرا از مغلطه‏ها و مانع‏سازيهاي خود رها کن. بخدا قسم اگر او بخواهد من و تو را بکشد با دست چپش مي‏کشد و احتياج به دست راست ندارد! و ما را از دست او جز سه چيز خلاص نکرده است:
1. او تنها است و ياوري ندارد.
2. او وصيت و سفارش پيامبر را مراعات مي‏کند.
3. هر يک از اين قبايل را در نظر بگيري علي متعرض آنها شده همچون شتري که با دندانهايش به هر يک از گياهان بهاري متعرض مي‏شود.
تو هم خوب مي‏داني که اگر اينها نبود خلافت به او برمي‏گشت اگر چه ما خوش نداشتيم. بدانکه اين دنيا براي او بي‏ارزش‏تر از ملاقات هر يک از ما با مرگ است.
 
سابقه‏هاي غاصبين با مدافع فدک
 
سپس ابوبکر گفت: روز اُحُد را فراموش کرده‏اي که همگي فرار کرده بالاي کوه رفته بوديم، و اين در حالي بود که بزرگان کفار اطراف او را گرفته بودند و يقين به مرگ او داشتند و او هيچ راهي براي خروج از وسط آنان نداشت. وقتي کفار نيزه‏ها را به سوي او نشانه رفتند، تن خود را تا پائين‏تر از مرکبش خم کرد بطوري که از زير نيزه‏هاي آنان عبور کرد. سپس در رکابش ايستاد در حاليکه سرش را از زين اسبش پائين آورد و مي‏گفت: «يااللَّه يااللَّه! يا جبرئيل يا جبرئيل! يا محمد يا محمد! النجاة النجاة!».
سپس سراغ رئيس آنان رفت و ضربتي بر سر او زد که فک و زبانش باقي ماند! سپس به سوي صاحب پرچم بزرگ رفت و ضربتي بر جمجمه‏ي او زد و آنرا دو نيم کرد و شمشير همچنان پائين آمد تا او و مرکبش را دو نيم کرد! وقتي کفار اين مناظر را ديدند يکباره از مقابل او پراکنده شدند.
علي هر يک را نصيبي از شمشير مي‏داد بطوري که آنان را بصورت جرثومه‏هاي مرده بر بلندي رها کرد که در حسرت مردن به خود مي‏پيچيدند و جرعه‏هاي مرگ را سر مي‏کشيدند. روح آنان با شمشير علي گرفته شده بود و ما آماده‏ي بيش از آن هم بوديم.
ما نيز در آن روز از ترس علي کنترل خود را از دست داده بوديم، تا آنکه تو (اي عمر) زودتر از ديگران نزد او رفتي، و با تو برخوردي نمود که خود خوب بياد داري. در آنجا اگر خداوند آن آيه از کتاب خدا را بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل نکرده بود ما هم هلاک مي‏شديم که فرمود: «لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ [1] » يعني: «شما را مورد عفو قرار داد».
1- سوره آل عمران آیه 152
 
پيشنهاد غاصب فدک از ترس اميرالمؤمنين
 
(اي عمر)، تا مادامي که اين مرد تو را رها کرده تو هم او را ترک کن، و سخن خالد را که مي‏گويد «علي را خواهد کشت» تو را گول نزند.
او جرأت چنين کاري را ندارد، و اگر در پي چنين تصميمي برود اولين مقتول بدست علي خواهد بود، چرا که او از فرزندان عبد مناف است که هرگاه آماده‏ي جنگ شوند هيبتشان در طرف مقابل اثر مي‏کند، و آنگاه که غضب کنند طرف مقابل را خوار مي‏کنند، بخصوص علي بن ابي‏طالب که باب اکبر و بلنداي استوار و رئيس بزرگ آنان است.
 
 
نقشه‏ي قتل اميرالمؤمنين
 
کتاب سليم: ج 2 ص 679، 871. علل الشرايع: ص 190. الخرائج: ج 2 ص 757. احتجاج
طبرسي: ج 1 ص 89. به بحار الانوار: ج 29 ص 125، 132، 136، 159 مراجعه شود.
برخوردهاي شديد اميرالمؤمنين عليه‏السلام اغتشاش عجيبي در افکار ابوبکر و عمر و مشاورينشان پيش آورده بود بطوري که آنان را وادار به تصميم‏گيريهاي شتابزده‏اي نمود. با آنکه غاصبين به شدت از اميرالمؤمنين عليه‏السلام وحشت داشتند ولي بالأخرة تصميم بر قتل آنحضرت گرفتند.
آنان جلسه‏اي تشکيل دادند و در بين خود گفتند: «ديديد علي با ما چگونه برخورد کرد و چه مطالبي به ما گفت؟ بخدا قسم اگر يک مجلس ديگر چنين تکرار شود کار خلافت ما را به فساد مي‏کشاند. گويا تا او زنده است چيزي بر ما گوارا نخواهد بود. ما در امان نيستيم که پنهاني مردم را دعوت کند و عده‏اي دعوت او را بپذيرند و به جنگ ما برخيزد، چرا که او شجاعترين عرب است. شما خوب مي‏دانيد که ما نسبت به او مرتکب چه جرائمي شده‏ايم و در حکومت پسر عمويش بر او غالب شديم در حالي که حقي در آن نداشتيم و فدک را از همسر او گرفتيم».
 
اجراي توطئه‏ي قتل بدست خالد
 
عمر گفت: نظر درست آن است که دستور قتل او را صادر کنيم. ابوبکر پرسيد: چه کسي اين کار را بر عهده مي‏گيرد؟ عمر گفت: «خالد بن وليد»، و اين بدان دليل بود که خود خالد بارها اين پيشنهاد را داده بود.
آنان سراغ خالد فرستادند و او آمد. به او گفتند: مي‏خواهيم تو را براي کاري عظيم بفرستيم. خالد گفت: هر دستوري داريد بگوييد، اگر چه قتل علي بن ابي‏طالب
باشد! گفتند: منظور ما همين است.
خالد گفت: چه زماني او را بکشيم؟! ابوبکر گفت: «هنگام نماز صبح در مسجد حاضر شو و آنگاه که براي نماز ايستاديم تو در کنار علي بايست در حالي که شمشير همراهت باشد، و وقتي سلام نماز را دادم گردن او را بزن»! انتخاب صبح بخاطر تاريکي هوا در آن موقع بود که ترور آسان‏تر صورت مي‏گرفت. خالد قبول کرد و با اين قرار از يکديگر جدا شدند.
 
اطلاع اميرالمؤمنين از توطئه‏ي قتل
اسماء بنت عميس که همسر ابوبکر و بانوي صالحه‏اي بود از اين توطئه که در خانه‏ي ابوبکر صورت گرفت آگاه شد. لذا خدمتکار خود را فرستاد و گفت: نزد فاطمه برو و به او سلام برسان و آنگاه که از در وارد مي‏شوي اين آيه را (به کنايه) بخوان: «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرونَ بِکَ لِيَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنّي لَکَ مِنَ النَّاصِحينَ [1] » يعني: «اين گروه توطئه مي‏کنند که تو را بکشند. خارج شو که من خيرخواه تو هستم». همچنين اسماء به خادمه‏اش گفت: اگر با خواندن آيه منظور تو را متوجه نشدند آن را تکرار کن.
خادمه آمد و وارد شد و گفت: خانم من مي‏گويد: «اي دختر پيامبر حالت چگونه است؟ إنّ الملأ يأتمرون بک ليقتلوک...»! وقتي خادمه خواست بيرون برود بار ديگر آيه را خواند. اميرالمؤمنين عليه‏السلام به او فرمود: به اسماء سلام برسان و بگو: «خداوند عزوجل بين آنان و تصميمي که دارند مانع خواهد شد انشاء اللَّه»!
سوره قصص آیه 20
پشيماني ابوبکر از دستور قتل
 
از سوي ديگر ابوبکر با خود انديشيد و در مورد دستوري که راجع به قتل اميرالمؤمنين عليه‏السلام داده بود به فکر فرو رفت و يقين کرد که اگر چنين اقدامي صورت گيرد جنگي شديد و بلايي طولاني بوقوع خواهد پيوست. لذا از دستوري که داده بود پشيمان شد و آن شب را تا صبح نخوابيد.
صبح هنگام که وارد مسجد شد صفها آماده‏ي نماز بودند. ابوبکر پيش رفت و نماز را شروع کرد در حالي که فکر مي‏کرد و متوجه نبود چه مي‏گويد. خالد بن وليد هم با شمشير آمد و کنار حضرت ايستاد در حالي که آنحضرت متوجه ماجرا بود.
شکست توطئه‏ي قتل بدست غاصب
 
ابوبکر در نماز به عواقب امر مي‏انديشيد و جان خود را هم در امان نمي‏ديد، و شجاعت اميرالمؤمنين عليه‏السلام نيز او را به وحشت انداخته بود. او نماز را آنقدر طول داد که نزديک بود آفتاب طلوع کند و مردم گمان کردند در نماز به اشتباه افتاده است. تا آنکه به تشهد رسيد و جرأت سلام دادن نداشت!
بالأخره قبل از سلام نماز سه مرتبه گفت: «اي خالد، آنچه به تو دستور داده‏ام انجام مده و اگر انجام دهي تو را مي‏کشم»! و سپس سلام نماز را داد.
 
عکس‏العمل اميرالمؤمنين در مقابل قاتل
اميرالمؤمنين عليه‏السلام رو به خالد کرد و فرمود: اي خالد، ابوبکر چه دستوري به تو داده بود؟ گفت: دستور داده بود گردن تو را بزنم! فرمود: چنين کاري را مي‏کردي؟ خالد گفت: آري بخدا قسم، اگر قبل از سلام نماز نگفته بود «من» تو را مي‏کشتم.
حضرت فرمود: اي بي‏مادر، دروغ مي‏گويي! آنکه چنين کاري مي‏کند بايد از تو شجاع‏تر باشد.
سپس حضرت از جا برخاست و فقط با دو انگشت سبابه و وسط گلوي خالد را گرفت و چنان فشار داد که فرياد وحشتناکي کشيد و نزديک بود چشمانش بيرون آيد، و مردم به وحشت افتادند بطوري که هرکس در فکر خود بود. خالد هم دست و پا مي‏زد و قدرت حرف زدن نداشت.
سپس حضرت لباس خالد را گرفت و او را به ديوار کوبيد و خطاب به عمر
فرمود: اي پسر صهاک، بخدا قسم اگر عهد و پيماني از جانب پيامبر نبود و اگر نوشته‏ي ثبت شده‏اي از جانب پروردگار نبود مي‏دانستي که کداميک از ما لشکر ضعيفتر و تعداد کمتري داريم.
سپس حضرت خالد را گرفت و بر زمين زد و بر روي سينه‏اش نشست و شمشيرش را برداشت تا او را بکشد. تمام اهل مسجد جمع شدند تا خالد را از دست آنحضرت رهايي دهند ولي نتوانستند. عمر گفت: «بخداي کعبه قسم او را مي‏کشد»! لذا سراغ عباس فرستادند. عباس آمد و او را به حق قبر پيامبر صلي الله عليه و آله قسم داد که او را رها کند، و حضرت او آزاد کرد.
 
عکس‏العمل در مقابل عامل قتل
 
سپس حضرت سراغ عمر آمد و يقه‏ي او را گرفت و فرمود: اي پسر صهاک، بخدا قسم اگر نبود عهدي از جانب پيامبر و دستوري از جانب خداوند مي‏دانستي که کداميک از ما کم ياورتر و نفراتمان کمتر است.
 
رضايت طلبي ابوبکر و عمر
 
کتاب سليم: ج 2 ص 869. مصباح الانوار: ص 246. بحار الانوار: ج 29 ص 157. بحار
الانوار: ج 43 ص 170، 203. الامامه والسياسه (ابن قتيبه): ص 14.
آخرين اقدامي که در حيات صديقه‏ي طاهره عليهاالسلام از طرف غاصبين انجام گرفت و نقشه‏ي ظريفي بود که توسط بانوي دو جهان خنثي شد، رضايت طلبي از آنحضرت بود. اين برنامه را براي روزي ذخيره کرده بودند که آبها از آسياب بيفتد و آتشهاي فتنه زير خاکستر قرار بگيرد، و فاطمه عليهاالسلام هم ياراي مقابله نداشته باشد، و آن زمان ايام آخر زندگي زهرا عليهاالسلام بود.
راستي کسي نيست بپرسد: چرا بجاي رضايت طلبي، خود فدک را باز نگرداندند؟!!
آيا اين مسخره نيست که ظالم در حاليکه به ظلم خود ادامه مي‏دهد طلب
عفو کند و در همان حال ظلم را تکرار کند؟! آيا در مقابل چنين عذر خواهاني، چه راهي زيباتر از آنچه صديقه‏ي طاهره انجام داد مي‏توان يافت؟
 
اجازه‏ي عيادت فاطمه
 
آنها هر روز حال فاطمه عليهاالسلام را جويا مي‏شدند تا آنگاه که خبر يافتند مريضي حضرت شدت يافته است. زمان مناسب فرا رسيده بود. لذا دو نفري براي عيادت آنحضرت آمدند ولي حضرت اجازه نداد. فرداي آن روز دوباره آمدند ولي حضرت اجازه نداد.
وقتي از اجازه‏ي مستقيم نااميد شدند به اميرالمؤمنين عليه‏السلام عرض کردند: «بين ما و فاطمه آنچه که خود بهتر مي‏داني اتفاق افتاده، و ما قبلاً چندين بار براي عذرخواهي آمده‏ايم ولي به ما اجازه نداده است. اگر مي‏تواني براي ما اجازه بگير تا از گناهمان عذرخواهي کنيم». اميرالمؤمنين عليه‏السلام چند بار به آنها جواب منفي داد ولي آنها اصرار کردند. اين بار پشت در نشستند و از حضرت خواستند داخل خانه برود تا شايد بتواند فاطمه عليهاالسلام را راضي کند.
اميرالمؤمنين عليه‏السلام وارد خانه شد و نزد حضرت زهرا عليهاالسلام آمد و فرمود: ابوبکر و عمر بارها اجازه خواسته‏اند و من آنها را رد کرده‏ام و تو نيز اجازه نداده‏اي. اکنون بار ديگر از من خواسته‏اند تا از تو اجازه بگيرم. عرض کرد: بخدا قسم به آنان اجازه نمي‏دهم و کلمه‏اي با آنان سخن نمي‏گويم تا پدرم را ملاقات کنم و از آنچه انجام داده‏اند و ظلمي که نسبت به من روا داشته‏اند به پدرم شکايت کنم.
اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: اي خانم آزاد ، اين دو نفر پشت در نشسته‏اند و اصراردارند بر تو سلام کنند. عرض کرد: خانه خانه‏ي تو و زن آزاده همسر توست، و زنان تابع مردانند. هرگونه مي‏خواهي عمل کن. فرمود: پوشش سرت را محکم کن.
 
عيادت غاصبين و قهر فاطمه
 
حضرت زهرا عليهاالسلام سر مبارک را پوشانيد و روي به ديوار گردانيد بطوري که مقابل آنها نباشد، و اين در حالي بود که چند زن ديگر نيز حضور داشتند.
ابوبکر و عمر وارد شدند و تا چشمشان به حضرت زهرا عليهاالسلام افتاد سلام کردند ولي حضرت جواب آنها را نداد! و اين در حالي بود که حضرت روي خود را به طرف ديوار گردانده بود. آنها به طرف مقابل حضرت آمدند ولي حضرت روي برگردانيد، و چند بار اين کار تکرار شد. تا آنکه حضرت به اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: «پارچه‏اي روي صورتم بينداز»، و به زنها فرمود: «شما مرا برگردانيد»، و گويا حضرت از شدت جراحات نمي‏توانستند بدن مبارک را حرکت دهند.
بالأخره ابوبکر شروع به عذرخواهي کرد و گفت: اي دختر پيامبر، ما براي جلب رضايت تو آمده‏ايم و از تو مي‏خواهيم آنچه از ما نسبت به تو روا شده عفو کني. حضرت فرمود: حتي يک کلمه با شما سخن نمي‏گويم تا پدرم را ملاقات کنم و شکايت شما را نزد او ببرم، و از کارهاي شما و ظلمي که به من روا داشته‏ايد شکايت کنم.
 
عجب فاطمه از عيادت آتش زنندگان خانه‏اش
 
سپس فرمود: اي ابوبکر، عجيب است که امروز با حال امن وارد خانه‏ي ما مي‏شوي و اين زماني است که مردم را بر ما مسلط کرده‏اي؟ بيرون رو که بخدا قسم کلمه‏اي با تو سخن نخواهم گفت تا خدا و رسولش را ملاقات کنم و به آنان شکايت نمايم.
در اينجا بود که ابوبکر صداي واي و ويل بلند کرد و اظهار ناراحتي شديد نمود. عمر گفت: «اي خليفه‏ي پيامبر، بخاطر گفته‏ي يک زن اينگونه منقلب مي‏شوي و جزع و فزع مي‏نمايي»؟! و آنگاه برخاستند و بدون نتيجه بيرون آمدند و آرزو کردند که اي کاش نيامده بودند تا فاطمه عليهاالسلام اين چنين صريح و قاطع نارضايتي و غضب خود را نسبت به آنان اعلام نمي‏کرد.
 
 
 
 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:,
ارسال توسط قناد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 227
بازدید هفته : 605
بازدید ماه : 1949
بازدید کل : 42518
تعداد مطالب : 326
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1



دعای عظم البلا
دعای فرج  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
ذکر کاشف الکرب  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
روزشمار فاطمیه سوره قرآن ذکر روزهای هفته پخش زنده حرم انقلاب اسلامی
.  .

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس




ابزار های عاشقانه برای وبلاگ

کد زیبا سازی لینک ها



کد کج شدن تصاوير